معرفی سریال مردگان متحرک (واکینگ دد) + سوتی های عجیب آن
سریال مردگان متحرک (The Walking Dead) یک مجموعه آمریکایی ترسناک و زامبی محور است. پخش آن از سال 2010 شروع شد و در سال 2022 به پایان رسید.
سریال The Walking Dead، نمایشی در سبک ترسناک و پسا-آخرالزمانی است که بر اساس سری کامیک بوک با همین نام نوشته رابرت کرکمن، تونی مور و چارلی ادلرد ساخته شده است. در این سریال مجموعه، بازیگران بسیاری در نقش گروهی از افرادی که به عنوان نجات یافتگان در یک دنیای پسا-آخرالزمانی، که مورد هجوم زامبیها قرار گرفته است، زندگی میکنند. با این حال، با فروپاشی تمدن، این گروه نجات یافتگان نیز مجبور هستند با دیگر گروههای نجات یافته رقابت و جامعه خود را حفظ کنند.
خلاصه the walking dead
در داستان سریال “واکینگ دد”، رویدادها پس از حمله زامبیها در یک دنیای پسا-آخرالزمانی جریان دارند. این زامبیها که به نام “واکرز” شناخته میشوند، به سوی انسانها و سایر موجودات زنده حمله میکنند و آنها را شکار میکنند. آنها به صداهایی مانند صدای شلیک اسلحه و بوی انسان حساسیت دارند. اگرچه در ابتدا به نظر میرسد که فقط افرادی که توسط واکرزها گاز گرفتهاند، به زامبیها تبدیل میشوند، اما به تدریج راز واقعی این پدیده فاش میشود. تنها راهی که برای از بین بردن واکرزها وجود دارد، شلیک یا ضربه به سر آنها است و سپس جسد آنها را از بین برد.
بیشتر بخوانید: هنرپیشههای عملیات ویژه: شیرزن
در سریال “Walking Dead”، شخصیت اصلی به نام ریک گرایمز، که کلانتری بوده، بعد از به خارج آمدن از کما، با واقعیت تلخی مواجه میشود: جهان تحت سلطه زامبیها قرار گرفته است. او در شهر آتلانتا، رهبری گروهی از افراد نجات یافته به عهده میگیرد. هدف این گروه، در این دنیای پرتلاطم، جانهایشان را به سالمی به در ببرند. آنها در مسیر خود با نه تنها حمله زامبیها مواجه میشوند، بلکه باید در طول داستان، با گروههای دیگر نجات یافته نیز به تعامل و مبارزه بپردازند. این سریال در تمرکز بر روی تلاشها، اتحاد و مقاومت در برابر دشواریهای این دنیای پس از آخرالزمانی، به تصویر کشیده میشود.
بازیگران مردگان متحرک
اندرو لینکلن (Andrew Lincoln) در نقش ریک گرایمز
جان برنثال (Jon Bernthal) در نقش شین والش
نورمن ریدس (Norman Reedus) در نقش دریل دیکسون
سارا وین کالیز (Sarah Wayne Callies) در نقش لوری گرایمز
استیون ین (Steven Yeun) در نقش گلن
چندلر ریگز (Chandler Riggs) در نقش کارل گرایمز
ملیسا مک براید (Melissa McBride) در نقش کارول
لورن کوهن (Lauren Cohan) در نقش مگی گرین
سوتی های سریال مردگان متحرک
در زمانی که شهر آتلانتا هنوز به ویرانههای بزرگی تبدیل نشده بود، دو دستیار پلیس به نامهای ریک و شین، در تمام مشاغل روزمرهشان مشغول به کار بودند. آنها به عنوان دو نیروی پلیس، با استفاده از میخهایی که جاده را مسدود میکنند، تلاش میکردند تا ماشینهای جاری که احتمالاً متخلف هستند را متوقف کنند. اصولاً، این تدابیر باید به تخریب لاستیکهای ماشینها منجر میشد. حادثهای در اثر این تلاشها رخ میدهد، اما بعدها متوجه ماشینهایی میشویم که به نظر میرسد بدون مشکلی باقی ماندهاند.
هنگامی که وارد داستان اصلی سریال “واکینگ دد” میشویم، ما با تصویر ریک گرایمز در گذشتهی ایشان آشنا میشویم. وقتی وارد اتاق بیمارستانی میشویم که ریک در آن بستری شده است، تمام جزئیات اتاق نشاندهندهی خستگی و انسانسالاری واقعی است. گلهای پژمرده که احتمالاً به عنوان علامت محبت و عطف برای او آوردهاند، تا حدی خسته به نظر میرسند. طولانی بودن دورهای که او به طور احتمالی در بیهوش بوده، میتوانست به راحتی به مرگ او منجر شود، اما ما شاهد این هستیم که ریک در یک بیمارستان که به وضوح ویران شده، زنده مانده است. این بقای او نیازمند نیروهای فراترافتهای است که در آغاز داستان درون ریک قابل مشاهده نیستند.
یکی از بزرگترین سوتی هایی که در فصل اول سریال “واکینگ دد” مشاهده میشود، عدم تمرکز کافی بر منطق و ریشهدار بودن داستان است. دلایل پشت این تصمیمگیری نیز واضح است؛ از یک سو، سریال نیاز دارد تا نقشه نابودی جامعه انسانی را ترسیم کند، اما از سوی دیگر نمیتواند شخصیت اصلی خود را به طور ناگهانی وارد یک دنیای وحشی و پیچیده کند. به همین دلیل، ریک گرایمز مجبور است تا تدریجی داستان را برای تماشاگران روایت کند. او در تلاش برای فرار از آتلانتا، به دنبال وسایلی برای بقا میگردد و وارد یک خانه خالی از سکنه میشود. اگرچه اعضای خانوادهای که در آن ساکن بودهاند، همگی فوت کردهاند، اما به طرز ناگهانی در حیاط پشتی یک اسب پیدا میشود. در دنیایی که ویران شده است و خانهای که هیچ اثری از زندگی باقی نمانده، پیدا کردن یک اسب سالم و سرحال به نظر مقدوری نیست. با این حال، اسبی که ریک برای سوار شدن انتخاب میکند، به طرز عجیبی تنومند و قوی است.
نقد سریال وایکینگ دد
در ابتدای فصلهای سریال، هنگامی که شخصیتهای اصلی (حتی ریک گرایمز) در موقعیتهای بحرانی قرار میگرفتند، به نظر میرسید که فرهنگ و تمدن را به فراموشی سپرده و مانند آخرالزمانیها رفتار میکردند. این رفتارها به دلیل نیاز به بقا در مقابل وضعیت تغییریافته جهان توجیه میشد. اما وقتی گروه اصلی به الکساندریا میرسیدند، رویش قرار بود که تمام این دورههای وحشیانه به پایان برسند. این به این معنا بود که تماشاگران دیگر نخواهند دید که ریک با دندانهای خود گلوی ولگردها را ببرد تا پسرش را نجات دهد یا شبانهروزی در مکانهای مختلف نقل مکان کنند. این تغییرات به این دلیل بود که سریال به دنبال تمایز و تحول در جهت یک زندگی بشری معنادارتر بود، و این بدان معنا نبود که باید فرهنگ و تمدن را کاملاً فراموش کنیم. در واقع، مردم در جوامع مانند الکساندریا به فرهنگ و تمدن بیشتری نسبت به دورههای بحرانی اولیه توجه میکنند و این به تغییر بهتری در سطح انسانیت اشاره میکند.
مهم نیست چقدر شما به عنوان طرفدار و عاشق سریال “The Walking Dead” باشید، لازم است تا این حقیقت را قبول کنید که بسیاری از اپیزودهای این سریال بیهدف هستند. برای مثال، نگاهی به فصلهای هفتم و هشتم بیاندازید و به راستی بگویید که چه تعداد اپیزود بیمعنی و بیهوده در این دو فصل وجود داشته است. اگر عوامل سریال به جای تمرکز بر پول، به اهمیت رضایت بینندگان خود پرداخته بودند، بدون شک میتوانستند این دو فصل را با حداکثر ۱۶ اپیزود گردآوری کنند.