نقد فیلم Closer ( نزدیک تر ) _ خیانت دو زوج جوان به یکدیگر
معرفی و خلاصه فیلم Closer
این فیلم در سال 2004 به کارگردانی مایک نیکولز و بر اساس نمایشنامهای از پاتریک ماربر ساخته شده است. بازیگران اصلی این فیلم جولیا رابرتس، جود لا، ناتالی پورتمن و کلایو اوون هستند. داستان فیلم درباره رابطه پیچیده و دروغین بین دو زوج متفاوت است که با هم تقلب میکنند. فیلم Closer مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفت و برای چهار جایزه اسکار نامزد شد. امتیاز این فیلم در سایت 7.2 IMDB از 10 است.
فیلم “Closer” به کارگردانی مایک نیکولز، داستان چهار فردی را روایت میکند که به نظر میآید تا حد زیادی به یکدیگر متصل هستند. آنها در دل بازی پیچیده عشق، در روابط صادقانه و صمیمی به چالش کشیده میشوند. اما مهمترین پیچیدگی در تمایل آنها به همخوابگی است که این موضوع تمام جنبههای زندگیشان را بر پایهی دروغ ساخته است. هر چهار فرد دارای فهم وسیعی هستند، از توانایی بالای گفتار و توهینآمیز بودن برخوردارند. آنها به بیپرواگی حرف میزنند و حتی در مورد نقدهای بیپرده به خود، به صورت صادقانه صحبت میکنند.
همانطور که یکی از شخصیتها میگوید: “بدون حقیقت، ما هیچ تفاوتی با حیوانات نداریم.” اما برخاسته از واقعیت، حقیقت برای آنها بیش از حدی که فایدهای داشته باشد، مشکلزا میشود؛ زیرا به نظر میرسد مجبور شدهاند که در مواجهه با واقعیتهای خود، حتی اگر دردناک باشد، حرف بزنند. تفاوت مهمی بین اعتراف به خطا به دلیل احساس گناه و تلاش برای به دست آوردن بخشش و اعتراف صرفاً به منظور زخم زدن به دیگران وجود دارد.
نقد و بررسی فیلم نزدیک تر
ستارگان این فیلم به ترتیب حضور در صحنه، شامل جودی لاو، ناتالی پورتمن، جولیا رابرتز و کلیو اون میباشند. در نقش دن، جودی لاو به عنوان یک نویسنده فعالیت میکند که برای یک روزنامه در لندن آگهیهای تسلیت مینویسد. ناتالی پورتمن نیز نقش آلیس را بازی میکند، که اهل آمریکا است و به دلیل پایان یک رابطه در نیویورک، به لندن گریخته است و خود را به رقص برهنه میپردازد. جولیا رابرتز نقش یک عکاس آمریکایی به نام آنا را بازی میکند، و کلیو اون در نقش لری، یک متخصص پوست، حضور دارد.
شخصیتها از طریق یک سری وقایع “Meet Cutes” (برخوردهای تصادفی) با یکدیگر آشنا میشوند که احتمالاً بیشتر از واقعیت زندگی به نظر میآید. در صحنه افتتاحیه فیلم، چشمان آلیس و دن (ناتالی پورتمن و جودی لاو) همزمان با نزدیک شدن به یکدیگر در خیابان لندن، به یکدیگر خیره میشوند. این تماس چشمی به یک لحظهی سرگرمکننده منجر میشود و سپس آلیس، که حواسش پرت شده، به طور اتفاقی وارد مسیر یک تاکسی میشود. او با احساسی که کسی از پشت او اشاره کرده است، چشمانش را باز میکند و دن را میبیند، سپس با لبخندی میگوید: “سلام، غریبه”. زمان گذشته و دن یک رمان بر اساس رابطهاش با آلیس مینویسد و روی جلد کتابش، عکسی که آلیس گرفته است، قرار میگیرد. آلیس نیز به سرعت مورد توجه او قرار میگیرد.
زمان بیشتری میگذرد و دن، که با آنا بوده، خود را در چت به جای زنی با نام “آنا” قرار میدهد و با لری، یک غریبه، قرار ملاقات میگذارد. وقتی لری به تاریخ معین کنار آکواریوم ظاهر میشود، آنا حاضر است، اما وقتی در چت هویت خودشان را فاش میکنند، به دن میگویند: “من فکر کردم تو با دانیل ولف قرار گذاشتهای”.
در نهایت، هر دو مرد و هر دو زن تجربه همخوابگی را دارند و گاهاً به صورت چرخشی به دامان زنی که با او آغاز کردهاند بازمیگردند. در این هرج و مرج، هیچ چیزی ثابت نیست: آنها هر زمانی که عاشق نیستند، عاشق شخص دیگری میشوند. در واقع، سوال جالبی پیش میآید: آیا واقعاً میتوان گفت که هیچکدام از آنها به واقعیت عاشق شدهاند؟ به جز در تظاهر به عشق، البته که این تظاهر نیز ممکن است بخشی از حرفه آنها باشد.
هر چهار نفر مهارت خوبی در بیان دارند، و این در زمانی که گفتار در فیلمها به اندازه کافی ارزشمند نمیشود، تازگی و جذابیت خاصی به آثارشان میبخشد. کلماتی که از زبان آنها جاری میشوند، از کار قلم پاتریک ماربر الهام گرفتهشده و بر اساس نمایشی که صاحب جایزهاش است، زنده میشوند. به عنوان مثال، دن در توضیح تسلیتنامهاش به آلیس، از خلاصه نویسی استفاده میکند و توضیح میدهد: “زمانی که میگویی که شخصی همه در حال جشن گرفتن بوده، یعنی الکلی بوده است. شخص مستوری بوده، یعنی همجنسگرا بوده است. از خلوت خود بهره برده، یعنی از همجنسگرایی خود بهره برده است.”
اگر مجبور باشم تاکتیکها و شیطنتهای چهار شخصیت اصلی را رتبهبندی کنم، دکتر لری را به عنوان اولین شخصیت در جدول قرار میدهم. به نظر میآید که او از دریدگیهای کلامی خود درباره دورویی و تلهرفتن دیگران لذت میبرد.
در مقایسه، دن به عنوان یک شخصیت بیگناه ظاهر میشود؛ او ممکن است تلاش کند بر خلاف مواقع خود بد باشد، اما در این کار خوب نیست. آنا به عنوان عکاس، توسط آلیس به عنوان عاشق احتمالی دن شناخته میشود. او اظهار میکند: “آلیس، من دزد نیستم”، در حالی که واقعیت این است که او یک دزد است. آلیس، در این میان، به عنوان بیگناهترین و بیتقصیرترین شخص در میان این چهار نفر به نظر میرسد، تا آن زمان که به انتهای فیلم میرسیم و ما مجبور میشویم سوال کنیم که آیا اعمال او همگی نوعی از رقص برهنه بوده که همه چیز را آشکار ساخته، اما باز هم اطلاعاتی به ما ارائه کرده است.
در گفتگو با دکتر لری، آلیس اظهار میکند: “دروغ گفتن سرگرمکنندهترین کاری است که یک دختر میتواند بدون درآوردن لباسهایش انجام دهد، اما اگر تو انجام دهی، حتی سرگرمکنندهتر است.”
در حالی که این چهار شخصیت زندگی بی عیب و نقصی دارند، نحوهی مرتب کردن خیانت خود توسط آنها، جلب هیجان و تعجب میکند. آنها خود را به بهترین شکل ممکن معرفی میکنند و در سناریوهای خود زندگی را ترتیب میدهند. ویژهی آنها، حضور کامل در افتتاحیهی نمایشگاه عکاسی آنا است، جایی که عکسها نشان میدهد آلیس با پرده برداشتن از خیانت دن، در حال اشکریزی است. آیا هنر نهایتاً با آشکار سازی چنین وقایع درست نمیشود؟
آنها در لندن زندگی میکنند اما نه در قسمتهایی که گردشگران اغلب مشاهده میکنند؛ بلکه لندنیاند که در خیابانهای پر از آشغال، در رستورانهای بهروز و در آپارتمانهایی که در انتخاب میان داری و هزینه گزاف مسکن گرفته شدهاند، زندگی میکنند. به نظر میآید که برای این افراد، اعتماد و خیانت به طور اساسی اهمیت چندانی ندارد؛ یک نفر ممکن است بگوید: “تو زندگی مرا خراب کردی” و دیگری جواب دهد: “فراموش میکنی، همه چیز حل میشود”.
بله، مگر در جایی که عشق واقعی پیدا میشود، جایی که تمام دروغها جلوهی خود را نشان نمیدهند. آیا چیزی سوزناکتر از این وجود دارد که یک عاشق در آن لحظه فهم کند واقعاً عاشق بوده، هنگامی که همه اعتمادها از بین رفته، تمام پلهای پشت سر خراب شده و تاریخ انقضای همه مصالحهها به گذشته پیش آمده است؟
نظرات برخی مخاطبان درباره closer
فیلمی نبود که عامه پسند باشه و هرکسی از دیدنش خوشش بیاد و حتی فیلمی نبود که بگیم واو چه خفن و شاهکار اما فیلم قابل بحثی بود و مفهوم ، سکانس ها و دیالوگ های خوبی داشت و البته بالای همه ی اینا بازیه عالی تیم بازیگری بخصوص ناتالی پورتمن رو به همراه داشت ، برش های زمانی یهویی و زیادی رو در فیلم شاهد بودیم که به همراه روابط پیچیده ی 4 شخصیت اصلی کمی فیلم رو وارد پیچیدگی میکرد ، به طور کل فیلمی متفاوت در مورد موضوع عشق و خیانت بود و ارزش یک بار دیدن رو داشت ، سکانس مورد علاقه ی خودم بازیه عالیه پورتمن در قسمتی که دن بهش حقیقت رابطه ش با انا رو گفت و الیس گفت ایا میتونم دوباره ببینمت و ادامه ….
فیلمی پر از سورپرایز بود
هیچکدوم بی گناه نبودن
فقط یکی از یکی گناه کار تر بود
آلیس قبلا اسیب دیده بود و واسه همین تویه روابطش نمیتونست به پارتنرش اعتماد کامل داشته باشه و احساس ضعف و ترد شدگی میکرد
دن هم یه انسان بی ثبات بود که یه دنبال تثیب و القای احساس شاد بودن به خودش بود
آنا هم زنی افسرده که به دنبال هیجان تویه زندگی خودش بود
لری هم خودشو به عنوان یه انسان موفق میدونست که باید یه زندگی ملو و اروم و به ظاهر شاد داشته باشه
لری اعتماد به نفس بیشتری نسبت به بقیه تویه فیلم داشت
این بود نظر من…
موزیک بیشتر: آهنگ فیلم بخت پریشان ما All of the stars از Ed Sheeran + متن و ترجمه